جدول جو
جدول جو

معنی سرای پرده - جستجوی لغت در جدول جو

سرای پرده
(سَ پَ دَ / دِ)
سراپرده:
سرای ملکت و در وی سرای پردۀ تو
چو باغ پرسرو از لعبتان چین و ختای.
فرخی.
تا ما بهفت ماه دگر خیمه ها زنیم
پیش سرای پردۀتو گرد قیروان.
فرخی.
ملطفه ای بنزدیک آغاجی خادم خاصه بردم و بدو دادم و جایی فرمود آمدم نزدیک سرای پرده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 165). چون امیر مسعود از این کارها فارغ شد سرای پرده به راه بست بزدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 513). اول کسی که سرای پرده ساخت او (سهراب) بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 48).
شاه رفت از سرای پرده برون
اندهش کم شد و نشاط فزون.
نظامی.
رجوع به سراپرده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سراپرده
تصویر سراپرده
بارگاه، خیمۀ بزرگ،
پردۀ بزرگ که به جای دیوار دور خیمه بکشند، پرده سرای
سراپردۀ کحلی: کنایه از آسمان، ابر سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(سَ یِ شِ / شُ مَ / مُدَ / دِ)
خانه ای را گویند که رعایا مال واجبی خود را در آنجا شمرده تسلیم تحویل داران دیوانی نمایند و این نام را انوشیروان نهاده و پیش از او نبوده. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(سَ پَ دَ / دِ)
مرکّب از: سر + ’ا’ واسطه + پرده، پرده سرا. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، بارگاه پادشاهان را گویند. (برهان)، خیمه. (غیاث)، سرایچۀ پادشاهان. (شرفنامۀ منیری)، سرادق. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ربنجنی)، فسطاط. (ملخص اللغات حسن خطیب)، سرا بمعنی خانه است، پرده نیز معروف است و برای پادشاهان خانه ای که در سفر از خیمه برپا کنند سراپرده گویند، در دور آن پرده کشند که بمنزلۀ دیوار و حایل خارج پرده باشد. (آنندراج) : یک روز نماز دیگر الیانوس در سراپرده ایستاده بودبر اسب... و مر آن را حدیقه الرحمن نام کرده بود سراپردۀ خویش آنجا برد. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)،
سراپرده از دیبه رنگ رنگ
بدو اندرون خیمه های پلنگ.
فردوسی.
به پیش سراپردۀشاه برد
بیفکند و ایرانیان را سپرد.
فردوسی.
خم آورد پشت و سنان ستیخ
سراپرده برکند و هفتاد میخ.
فردوسی.
گرد لشکر صد و شش میل سراپرده بود
بیست فرسنگ زمین بیش بود لشکرگاه.
منوچهری.
ملکی کش ملکان بوسه به اکلیل زنند
میخ دیوار سراپرده بصد میل زنند.
منوچهری.
چو بشنید کآمد یل سرفراز
برون زد سراپرده و خیمه باز.
اسدی.
پس روز دیگر سراپرده بصحرا بردند و لشکریان بیرون آمدند. (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی)، چون از سراپردۀ خاقان فغان برآید ایشان از چهار گوشه نعره زنند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 8)،
سرد و گرم زمانه ناخورده
نرسی بر در سراپرده.
سنائی.
منصور چند مرد را در سراپرده پنهان کرده بود. (مجمل التواریخ)،
طاق و رواق ساز بدروازۀ عدم
باج و دواج نه بسراپردۀ امان.
خاقانی.
و سراپردۀ خسرو سیارگان از ساحت چهار ارکان فروگشادند. (سندبادنامه ص 219)،
چون اشارت رسید پنهانی
از سراپردۀ سلیمانی.
نظامی.
وگر طارم موسی از طور بود
سراپردۀ احمد از نور بود.
نظامی.
گلخنی مفلس ناشسته روی
مرد سراپردۀ انوار نیست.
عطار.
خود سراپردۀ قدرش ز مکان بیرون بود
آنکه ما در طلبش کون و مکان گردیدیم.
سعدی.
دل سراپردۀ محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست.
حافظ.
ز محرمان سراپردۀ وصال شوم
ز بندگان خداوندگار خود باشم.
حافظ.
جان هوادار وصل خرگاهت
دل سراپردۀ مودت اوست.
نظام قاری.
، پردۀ بلندی را گویند که بمنزلۀ دیواری باشد که بر دور خیمه گاه کشند. (برهان)، بقلب اضافت، بمعنی پرده سرای. (غیاث اللغات) :
کز در بیدادگران بازگرد
گرد سراپردۀ این راز گرد.
نظامی.
دست مرگم بکند میخ سراپردۀ عمر
گر سعادت نزند خیمه بپهلوی توام.
سعدی.
- سراپرده زدن، خیمه و خرگاه زدن. خیمه برپا کردن:
چون سلیمان را سراپرده زدند
جمله مرغانش بخدمت آمدند.
مولوی.
از این ملک روزی که دل برکند
سراپرده در ملک دیگر زند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
پرده سرای. یا سراپرده سیاه و سپید. جهان (باعتبار شب و روز)، یا سراپرده کحلی. آسمان، ابر سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراپرده
تصویر سراپرده
بارگاه پادشاهان، خیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراپرده
تصویر سراپرده
((سَ پَ دَ یا دِ))
پرده سرای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراپرده
تصویر سراپرده
آلاچق
فرهنگ واژه فارسی سره
بارگاه، چادر، خرگاه، خیمه، سرادق، اندرونی، حرم سرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر کسی بیند سراپرده بزد و دانست که سراپرده ملک او است، دلیل که بزرگی و منزلت یابد و باشد که مهتر لشگر شود. اگر بیند سراپرده پادشاه بود، دلیل که از پادشاه حرمت و جاه یابد، زیرا که سراپرده نشست گاه پادشاه است. اگر بیند که سراپرده پادشاه است و بیفتاد، دلیل که ملک او را زوال است. اگر بیند سراپرده پادشاه به سوخت، دلیل که پادشاه از دنیا رحلت کند. اگر بیند پادشاه از سراپرده بیرون آوردند، دلیل هلاکت است. اگر بیند که سراپرده پادشاه بگرفت وبرهوا برد، دلیل که پادشاه بزرگ در آن دیار آید وملک از وی بستاند. محمد بن سیرین
دیدن سراپرده درخواب بر پنج وجه است. اول: سلطنت. دوم: ریاست. سوم: ولایت. چهارم: مهتری. پنجم: سرهنگی.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
نام مرتعی در حوزه ی شیرگاه
فرهنگ گویش مازندرانی